بی زاد

بی توشه و بی زاد از اینگونه که من...

بی زاد

بی توشه و بی زاد از اینگونه که من...




الهی!...

نه من آنم،که ز فیض نگهت چشم بپوشم،

نه تو آنی که گدا را ننوازى به نگاهی،

در اگر باز نگردد، نروم باز بجایی،

پشت دیوار نشینم، چو گدا برسر راهی،

کس به غیر از تو نخواهم، چه بخواهی چه نخواهی،

بازکن در، که جز این خانه مرا نیست پناهی.

  • بی زاد



اون وقتا که کنار بزرگترا می ایستادیم تا نماز بخونیم، یا به زبون اون موقعا «الله کنیم!!»  قبله همون طرفی بود که ما دوست داشتیم وایسیم!!

......

دقت کردین که هنوزم خیلی وقتا قبله مونو خودمون انتخاب می کنیم؟!!...

  • بی زاد




    اینجا همان دنیایی ست که مردانش به نامردی عصا از کور میدزدند.

    اینجا همان شهری ست که مردمش همشهری نمی شناسند، و کوچه هایش پر است از نگاه های غریبه به غریب.

    اینجا همان محله ای ست که اهالی اش زباله هاشان را پشتِ در خانه ی همسای می گذارند و خیال می کنند به همین راحتی می توانند از تعفن خلاصی یابند.

   شده ایم یک مشت آدم خام اندیش که آلودگی و تعفن درونشان را نمی فهمند و به دنبال گرانترین مارک ادکلن میگردند؛ هرقدر کارخانه ی سازنده اش از مملکت ما دورتر باشد، بهتر!...

   آدمهایی که افکارشان را بلندتر از آنتن تلویزیونشان پرواز نمیدهند...

   اینجا... این شهر... در این خانه ها... سفره هایی احاطه شده در نگاههای نامهربان و دستهای نَشُسته... و نمکدان هایی با چشمه های شور که یک لحظه لبخند ساده ات از چشم زخمشان در امان نیست.

   ....

   و تو

   چقدر خوشبختی که در این دنیا، در این شهر، در این محله ها، در این خانه ها... و بر سر این سفره ها نیستی!

   و تو چه سعادتمندی که نزد پروردگارت روزی داده می شوی!

   «... بَل أحیاءٌ عِندَ رَبّهِم یُرزَقون»

گوارایت باد!

  • بی زاد


  • بی زاد


«بی زاد» به «راه» زده ام.

آیا می شود در فضای مجازی اندوخته ای به هم زد؟... آن هم از نوع تقوی



  • بی زاد